Quantcast
Channel: شب های روشن

شب پنجم

$
0
0
از ان که دیشب چیزی ننوشتم گمان مبر کهدلم به یاد تو نبوده

نه.نه. فقط چیزی برای ابراز عشقم به زبانم نمی امد

همچون امشب که فقط بهانه تراشی می کنم.

اما امروز با شنیدن صدایت روزم رنگی دیگر گرفت

ارزوی من٬ امروز من همه ارزویم ٬همه ارزویم که ببینم از تو رویی

اما چه خیالی می دانم که همه ارزوست

راستی یادت هست چقدر با تو گریه کردم

از ان روزها هنوز گریه نکرده ام ودلم برایش سخت تنگ است

دستانم دلتنگ دستان توست و تمام وجودم دلتنگ چشمهای تو

ای کاش قدر ان لحظات را می دانستم ای کاش این قدر زود نمی گذشت

تکرار تکرار تکرار دیگر چیزی به ذهنم نمی رسد فقط وفقط دلتنگی

است

از خدا بخواه تا بعد از این کنار هم باشیم شاید که من زنده ماندم

با ان که امروز صدای گرمت را شنیدم اما باز دلتنگ توام

می خاهم تورا ببینم  می خواهم تورا داشته باشم

برای تو بنویسم برای تو بخوانم حتی اگر شرک باشد


شب سوم

$
0
0
اغاز گر شب سومم باز هم مثل شب های گذشته یاد چشمان زیبای

توست

نازک دل من نمی دانم چرا هرلحظه به یاد تو هستم 

 هرجا شعری صدایی خطی ترانه ای نوایی با من است

 ان شعر ان خط ان صدا ان نوا تویی.

 چگونه می توانم باور کنم ان زمان که تو داشتی قد می کشیدی

 پیش چشمانم زیباتر می شدی دست زمانه ما را از هم جدا کرد.

سنگینی یاد ان لحظات ان قدر روی سینه ام فشار می اورد

 که قلبم روی کاغذ می نویسد هنوز در رویای خود غرق در چشمان توام

 ونمی دانم چگونه ان همه زبایی در یکجا جمع شده بود

وباز نمی دانم که ایا من لیاقت ان همه زیبایی را داشتم؟

 وهمیشه از خدا به همین دلیل ممنونم.

 اما چرا ما چرا من وتوباید در اوج خوشبختی از هم جدا می شدیم؟

چرا ما ؟ چراما؟ چراما؟...

شب دوم

$
0
0

به نام خدای ارزوها

تو ای زیبای من پوچ زندگی را روز شبی دیگر نیز گذراندم

 

آه نمی ذانی چقدر سخت است دور از تو بودن

 

با تو بودن اما بی تو بودن؛ گاهی آنقدر دلتنگ

 

 

می شوم که مجبور به نوشتن می شوم ,روزها ,شب ها ,روز ها,همهه می گذرند

 

 اما نمی کذرند از من.روز هایم بوی شب می دهند وشبهایم روشن نیستند

 

 با ان که در انتظارم چه زیبا بود ان شب زنده داری های با تو

 

وچه سخت است این شب بیداری های دور از تو سخت است دور از تو بودن

 

حتی سخت تر از اینان...

 

 

غم دوری غم بزرگی است که روی سینه ام چنبره زده است وگلویم را سخت می فشرد

 

دور از تو بودن را به هر سختی کهه هست تحمل می کنم

 

اما از خدا می خواهم ان روز را نیاورد که بخواهم بی تو بودن را تحمل کنم

 

که تاب ان را ندارم.یاد می اورم ان زمانی را که

 

همه زیبایی های دنیا را در چشمان زیبای تو می دیدم

 

وتو چه لطیف و زیبا بودی اما چه کنم حالا از ان همه زیبایی

 

 به تصویری بسنده کرده ام روی کاغذ و

 

تصوری در ذهن خدایا مگر ذهن من تاب ان همه زیبایی را دارد؟

 

اما چه کنم دور از تو باید زیست به امید با تو بودن

 

وفقط این امید است که مرا زنده نگه داشته است

 

                   به امید ان روز که دوباره در چشمان تو بمانم

شب اول

$
0
0

 

  بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار      روز فراق را که نهد در شمار عمر

در غربت زندگی را باید فراموش کردتا غم تورا فراموش کند 

 

وگرنه همیشه تنها همدمت خواهد بود.

 

امروز این جمله را خواندم:(حیف شد زندگی همان روزهایی بود که

 

زود گذشتنش را آرزو می کردیم اما گاهی چقدر زود دیر می

 

شود.)این جمله را که خواندم باز به یاد غم و غریبی و

 

غربت افتادم اگر هم زنده ام و زندگی می کنم به این دلیل است که

 

مطمئن هستم عشقم مرا فراموش نکرده چون من هر لحظه به یاد او

 

هستم ولی هیچ وقت زمانی که با او بودم آرزوی زود گذشتن وقت را

 

نکردم. هیچگاه به فکر زمان نبودم چون اصلأ فکر بودن در این مکان غریب

 

را نمی کردم اما زمانه چه کارها که نمی کند. هرچه بیشتر می نویسم

 

قلبم بیشتر به سینه ام فشار می اورد.الآن با تمام وجودم احساس می

 

کنم که او در همین لحظه به من فکر می کند, وای چه حس غریبی.

 

                        چه زود گذشت چه دیر شد

 

http://www.majnon-leyly.blogfa.com